جدول جو
جدول جو

معنی ملول شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ملول شدن
بیزار شدن بستوه آمدن، اندوهگین شدن: (دلا، اگر طلبی سایه همای شرف مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد) (وحشی. چا. امیر کبیر. 185)
تصویری از ملول شدن
تصویر ملول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ملول شدن
به ستوه آمدن، بیزار شدن، نفور شدن، افسرده شدن، ملال زده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن
متضاد: شادشدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معمول شدن
تصویر معمول شدن
عمل شدن، متداول شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سُو گَ خوَرْ / خُرْ دَ)
مست مست شدن. سخت مست شدن. سیاه مست شدن
لغت نامه دهخدا
تباهیدن، شوریدن به هم خوردن، بی چیز گشتن خلل یافتن تباه شدن: ... از بهر آنک ازین ترکیب جز وی حاصل می شد مرکب از اسباب مفرده و قاعده رکنی بارکنی مختل می شد، آشفته شدن پریشان شدن، بی چیز و محتاج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خرد گشتن: ... بسبب جنایات خود ناامید گونه می شوی باز بامید می آیی و اندر آن اندیشه مخبل می شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلوع شدن
تصویر مخلوع شدن
مخلوع گشتن: بر کنار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلوط شدن
تصویر مخلوط شدن
ها رفتن گت شدن (گویش افغانی) اندر آمیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن، به کار پرداختن در کار شدن بکاری سرگرم شدن اشتغال ورزیدن در کار شدن: این بگفتند و بشراب خوردن مشغول شدند. هرکس از خود و دوستگانیی بسمک میدادند و سمک میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلوب شدن
تصویر مصلوب شدن
بدار آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده شدن بوجود آمدن: از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس بی حس نباشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوش شدن
تصویر مشوش شدن
آشفتن تپیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصون شدن
تصویر مصون شدن
مصون گشتن پاسته گشتن پا ساده شدن محفوظ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن، چهر پذیرفتن چهر یافتن، پنداشتته شدن صورت یافتن شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن: یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظنه هلاک نه لقمه ای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد
فرهنگ لغت هوشیار
دانسته شدن شناخته شدن آشکار شدن دانسته شدن شناخته گردیدن: و چون بدین مقدمه احتیاج ارباب فضل بعلم عروض معلوم شد، آشکار شدن و اضح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطل شدن
تصویر معطل شدن
سر گردان شدن بیکار ماندن، منتظر ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمول شدن
تصویر معمول شدن
عمل شدن: (... بهرخدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد) (قائم مقام. منشات. چا. قائم مقامی 164)، رایج شدن متداول گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزول شدن
تصویر معزول شدن
هیالیدن بر کنار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسل شدن
تصویر متوسل شدن
ویچیرستن
فرهنگ لغت هوشیار
ور تیدن دگر گشتن دگر دیسیدن بدل شدن تغییر یافتن عوض گشتن: پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود. (مثنوی) تغییر یافتن تبدیل گشتن: قحط و تنگی نواحی ازیمن نقیب او برخص و فراخی مبدل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل شدن
تصویر متصل شدن
متصل گردیدن متصل گشتن: همبند شدن به هم پیوستن بهم پیوستن چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
فرهنگ لغت هوشیار
بشکل لوله در آمدن شکل استوانه بخود گرفتن (چنانکه فرش یا کاغذکه در نوردند
فرهنگ لغت هوشیار
بر آمدن پذیرفته شدن پذیرفته شدن مورد قبول قرار گرفتن، از عهده امتحان بیرون آمدن مقابل رد شدن مردود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبل شدن
تصویر بلبل شدن
آشفته شدن، گرفتار عشق شدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول شدن
تصویر لول شدن
مست مست شدن سخت مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوث شدن
تصویر ملوث شدن
آلوده شدن وشنیدن چرک شدن آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملون شدن
تصویر ملون شدن
رنگین شدن، رنگارنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب شدن
تصویر مغلوب شدن
کالیدن شکست خوردن شکست یافتن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول شدن
تصویر لول شدن
((شُ دَ))
نشئه شدن، سرمست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
پلیدگشتن، آلوده شدن
متضاد: منزه شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناقص العضو شدن، علیل شدن، دردمند شدن، بیمار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سل گرفتن، به سل مبتلا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپرده شدن، واگذار شدن، احاله شدن، موکول شدن، منوط شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد